یادآوری
همیشه آرزوهایی که داری یه جا بنویس. میدونی چرا؟
چون خدا اونها رو یادش نمیره،این مائیم که یادمون میره
چیزهایی که الان داریم آرزوی دیروزمون بوده که خدا بهمون داده .
همیشه آرزوهایی که داری یه جا بنویس. میدونی چرا؟
چون خدا اونها رو یادش نمیره،این مائیم که یادمون میره
چیزهایی که الان داریم آرزوی دیروزمون بوده که خدا بهمون داده .
آدینه ای دیگر آمد و نشنیدیم سبزپوشی تکسوار علی وار بانگ برآورد انا القائم انا المهدی،هل من ناصر ینصرنی؟؟؟
آقایم دوباره نیامدنت بهانه ای شد که غم دلتنگی هایم را بنویسم و با عطش جانکاه بگویم :لیت شعری این استقرت بک النوی؟؟
دوباره دلمان هوای کوی رخت را کرده، دوباره چشممان نگران خمار مستت شده،نگران تویی که همه می دانند سالار عشیره عشقی، ماه رخی،افلاکی که مبشری ،هستی برای رهایی و تشعشع فروغ نگاهت تلألوء رخ دلدار ازلی ست .با تو که خوبترین خوبانی میگویم سالها میشود که در منظومه سکوت چشمانت گرفتارم و سالهاست که تب کرده نگاهت هستم وباز به شوق فردای دیدنت گر میگیرد.
مهربانا،،تویی دریای مهر و من تشنه و عطشناک وصال توام،آقا جان در اعماق قلبم در نهان خانه دلم شاه نشینی را مهیا کرده ام که در آن آویزه های سرور به امید آمدنت فروزانند.ای امید محض ،ای کرامت سرشار،بیا که درد انتظار این قلب شوریده را می دانی،بیا که ارغوانی ترین قصیده ها پژمردند.ای لعل دریای امامت بیا که لبیک گوی<هل من جزوع فاساعد ملکوتی ات >باشیم .
مولایم تمامی غزلهایم مسکوت مانده اند که بیایی و برایت بسرایم عاشقانه ای دیگر،و ما با نوای محمدی ات آهنگ شهادتین را از مناره های قلبمان بشنویم.ما منتظریم که با آمدنت عصاره محبت در شریانهای هستی جاری شود و هماهنگ خدا خدا را زمزمه کنند و نغمه های بنفسی انت به شکوفه بنشینند. آقایم ،با نوید آمدنت با اشکهایم که به عطر عشق آغشته اند پاهای سکوت تو را خواهم شست و تمام دلدادگی هایم را نذر قدمهای متعالی ات میکنم و در صف منتظرانت به شکوفه نشستن عدالت را توتیای چشمم میکنم …..
مولایم ای یوسف زهرا بیا تا پیچک انظاری که بر ساقه روحمان تابیده جان نحیفمان را رها کند تا در خوشی آمدنت تمام ارادتمان را نثار کرشمه های لاهوتی ات کنیم.
ای کاش که این جمعه دمیدن سپیده امید باشد و ندبه خوانان چشمانشان تر شوق وصال شود نه درد آفاق. آقا جان از سفر دور و درازت برگرد که هزاران هزار کبوتر چاهی کنار سرداب رفتند به انتظار آمدنت نشستند.
دلنوشته امام زمان (خانم سیده سوسن فخرموسوی پایه اول مدرسه علمیه کوثر خرمشهر )