سوگ بی بی دو عالم
در سوگ بی بی دو عالم نشسته ایم
مراسم سوگواری شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) در مدرسه علمیه کوثر خرمشهر در حال برگزاری می باشد
سخنران: استاد جهانمردی
مداح اهل بیت: استاد یاقوتی
میهمانان ویژه: دانش آموزان نهم
نمونههايي از امام زمان شناسان
بخش چهارم از سلسله مقالات سیدالشهدا(ع) در جبين امام زمان(عج):
امروز اگر كسي ميخواهد به « هل من ناصر » حسين عليه السلام لبيك بگويد ، بايد پي ياري مولايش باشد و بايد پي راهي براي حمايت از صاحبش بگردد. براي آنكه راه جويي اين ياوري آسانتر شود بايد در صدر برنامهي دوستداران امام عصر عليه السلام آشنايي بيشتر با سيد الشهداء عليه السلام و اصحاب با وفاي ايشان باشد تا بهتر بدانند خون به ناحق ريخته شدهي اين بزرگواران چه ارزشي دارد و چه راههايي را براي دستيابي به فوز اكبر ياري امام عصر عليه السلام مي توان جست .
سعيد بن عبدالله حنفي
همه شنيدهايم كه شب عاشورا امام حسين عليه السلام چگونه بيعت خود را از ياران برداشتند و آنان را آزاد گذاشتند كه راه صحرا را پيش گيرند و جان از مهلكه به در برند . و نيز شنيدهايم كه برخورد ياران با وفاي ابا عبدالله عليه السلام با اين سخن ايشان چگونه بود . در اين ميان يكي از زيباترين عجز و لابهها ، از آن سعيد بن عبدالله حنفي است :
« نه ، قسم به خدا ، اي پسر رسول خدا هرگز شما را تنها نميگذاريم تا خدا بداند ما وصيت پيامبر را در مورد شما حفظ كردهايم و اگر بدانم در ركاب شما كشته ميشوم ، باز زنده خارج ميگردم و تمام ذرات بدنم را به باد ميدهند ، و هفتاد بار بر من چنين رَوَد باز هم از شما جدا نميشوم تا جانم را فدايتان كنم …» (1)
مرحوم شيخ شوشتري مصيبت سعيد را چنين ميخواند :
« يكي از طوافكنها ] به دور سيد الشهداء عليه السلام[ سعيد بن عبدالله بود كه سيزده تير به صورتش و گلويش رسيد ..سعيد افتاد ،ببين چقدر عمل خود را نا قابل ميدانست . عرض كرد : يا اباعبدالله من وفاداري خود را با جناب تو كردم ؟ اوفيت ؟ فرمود : بلي وفيت …در بهشت پيش روي من خواهي بود .» (2)
مسلم بن عوسجه كوفي
حبيب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه دو تن از ياران پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله بودند كه با سر و مويي سپيد ، وخسته از عمري پيكار با دشمنان اهل بيت عليهم السلام در ركاب امام زمانشان حضور مييافتند ابتدا مسلم پا به ميدان گذاشت و شمشير زد ، تا بر زمين افتاد . امام حسين عليه السلام به همراه حبيب به بالين او رفتند .. حبيب به مسلم نزديك شد نو گفت : تحمل مرگ تو براي من دشوار است ، بشارت باد تو را بر بهشت ! مسلم با صدايي بيرمق پاسخ داد : خدا تو را بشارت دهد . حبيب از او خواست كه اگر وصيت يا امر مهمي دارد بگويد تا برآوردهاش كند . مسلم زخمي و از نفس افتاده ، اشاره به سيد الشهداء عليه السلام نمود و گفت :
اوصيت بهذا . تو را به ] ياري [ ايشان سفارش ميكنم پيش او بجنگ تابميري … (3)
ام البنين
ام البنين ،مادر حضرت عباس عليه السلام در هنگام واقعهي كربلا در مدينه سكونت داشت و از چهار پسري كه در خانهي اميرالمومنين عليه السلام پرورده بود ،يكي از كربلا بازنگشت و همه ي ثمرههاي زندگيش در پاي سيدالشهداء فدا شدند . با اين حال اولين برخورد او با قاصد و پيشاهنگ كاروان بازماندگان كربلا ديدني است . وقتي ام البنين بشير را ميبيند، اولين پرسشش اين است :« بشير ! از حسين عليه السلام چه خبر !»
بشير ميگويد : خدا به تو صبر دهد كه عباست به خون تپيد . اما پاسخ اين بانو همان جملهي پيشين است : « بشير ! از حسين عليه السلام چه خبر !»
بشير يك به يك شهادت فرزندانش را به او خبر مي دهد ، اما او با اين حال مرتب از مولايش خبر ميگيرد و ميفرمايد :
« فرزندان من و آنچه در سايهي آسمان است فداي حسينم باد! »
تا اينجا ام البنين محكم و پايدار و ساكن مانده است . اما وقتي بشير آن پرسش هميشگي او را با خبر شهادت سيدالشهداء عليه السلام پاسخ ميدهد تازه ام البنين ناله و فرياد بلند مي كند و به شيون و زاري ميپردازد .
ام البنين چهار جگرگوشهاش را تقديم امام حسين عليه السلام كرده است ، اما خبر شهادت آن چهار شير دلاور را آنگونه تكان نميدهد كه خبر شهادت اباعبدالله عليه السلام!
زنان متدين بايد چنين معرفت و محبتي به امام زمان خود داشته باشند ، تا بتوانند فرزنداني ديندار براي دفاع از حريم اهل بيت عليهم السلام پرورش دهند .(4)
ام خلف
ام خلف همسر مسلم بن عوسجه است وقتي مسلم به شهادت ميرسد ، فرزندش پا به ميدان مينهد ،اما ابا عبدالله عليه السلام او را باز ميدارد و مي فرمايد :« اگر تو نيز كشته شوي مادرت در اين بيابان در پناه چه كسي بگريزد ؟» واو را راضي مينمايد كه باز گردد. در راه بازگشت مادر راه پسر را سد ميكند و اين را مايهي خجالت او ميشمرد كه پسر رسول خدا بيياور باشد و او سالم بماند و ميگويد :
« ] اگر بازگردي [ من هرگز از تو راضي نمي شوم »
فرزند مسلم به ميدان جنگ باز ميگردد و سخت پيكار ميكند . مادر پيوسته تشويقش ميكند :
« پسرم ! شاد باش كه هم اكنون از آب كوثر سيراب خواهي شد .»
وقتي سر بريدهي فرزند را به سوي مادر پرتاب ميكنند ، به آغوشش ميگيرد و مي بوسد و ميگريد .(5)
ام خلف هستياش را براي امام حسين عليه السلام داده است در حالي كه ميتوانست از تنهايي و بيپناهياش توجيهي براي راحت شدن و آسودنش بسازد و اذن امام حسين عليه السلام را بهانهي اين توجيه خود كند .
اينگونه هيچ كس به او ايراد نميگرفت و زندگيش را با آسايش و رفاه نميگذراند . اما بر همهي اينها دفاع از امام زمانش را ترجيح داد و ميوهي دلش را قرباني محبوبش نمود .
آيا به راستي عمل او افراط و زيادهروي و تحجر و ارتجاع بود ؟ و آيا اگر بانوان ما امروز به خاطر حفظ دينشان از بعضي درخواستها و تجملها و تفاخرها بگذرند و ورع و تقوي را پيشه سازند ،مرتكب افراط و مقدس مآبي شدهاند ؟
همسر زهير
زهير راه مكه به عراق را موازي كاروان اباعبدالله عليه السلام حركت مي كرد اما از ترس بني اميه به گونهاي حركت ميكرد كه با امام حسين عليه السلام روبرو نشود . در هر منزلي كه مي رسيد دورتر خيمه مي زد تا با اباعبدالله عليه السلام برخورد نكند . در يكي از منازل وقتي درحال غذا خوردن بود فرستادهي امام حسين عليه السلام رابر در خيمه ديد :
« اي زهير ! ابوعبدالله عليه السلام تو را مي طلبد .»
جماعت همراه او در عين ترس از بني اميه ، از نافرماني امام حسين عليه السلام نيز هراس داشتند . اينگونه بود كه لقمهها را بر زمين گذاشتند .اينجا بود كه همسر زهير به ميدان آمد :
« سبحان الله ! پسر رسول خدا كسي را به سوي تو ميفرستد و تو را طلب ميكند و تو به او پاسخ نميگويي ؟! برخيز و شتاب كن و بشنو كه چه ميگويد »
زهير بر مي خيزد و شتاب زده ميدود . ديري نمي گذرد كه بازميگردد درحالي كه چهرهاش خورشيدوش ميدرخشد تا ميرسد دستور ميدهد خيمههايش را از جا بركنند و نزديك مولايش بزنند و به يارانش ميگويد :
« من تصميم قطعي گرفتهام كه در ملازمت حسين عليه السلام كوچ كنم و جانم را فداي او سازم.»
مالش را ميان يارانش تقسيم ميكند و همسرش را به آنها ميسپارد تا به جايي امن برسانند . همسر زهير ميگريد و مي گويد :
« تو مي خواهي در ركاب فرزند علي مرتضي عليه السلام جانبازي كني ، چرا من نخواهم در خدمت دختر مصطفي سرافرازي كنم ؟ و همراه زهير روانه مي شود .» (6)
خوش بر احوال مردي كه چنين همسري داشته باشد همسري كه رنج و اسارت را پذيرا شود تا خود و شوهرش را به سعادت برساند . همسري كه از رفاه خود بگذرد تا همسرش در ركاب امام زمانش باشد . در راه اهل بيت عليهم السلام ، گذشتن از مال و جاذبههاي دنيوي آسان نيست و تنها كساني زنان مرد پرور اين راهند كه معرفت صحيح به امام زمانشان داشته باشند و حاضر شوند همه چيزشان را در پاي مولايشان نثار كنند .
پی نوشتها :
(1) لهوف ، سید بن طاووس ، ص 91 تا 93.
(2) مواعظ ، شیخ شوشتری.
(3) لهوف ، سید بن صاووس ، ص 106 و 107.
(4) ریاحین الشریعه ، ج 3 ، ص 292.
(5) ریاحین الشریعه ، ج 3 ، ص 305.
(6) ریاحین الشریعه ، ج 3 ، ص 306.
نگراني هاي امام مهدي (عج) از شیعیان
حجاب و عفت:
مرحوم آيت الله سيد محمدباقر مجتهد سيستاني (ره) پدر آيت الله سيد علي سيستاني تصميم مي گيرد براي تشرّف به محضر امام زمان (عج) چهل جمعه در مساجد شهر مشهد زيارت عاشورا بخواند. در يکي از جمعه هاي آخر، نوري را از خانه اي نزديک به مسجد مشاهده مي کند. به سوي خانه مي رود مي بيند حضرت ولي عصر امام زمان (ع) در يکي از اتاق هاي آن خانه تشريف دارند و در ميان اتاق جنازه اي قرار دارد که پارچه اي سفيد روي آن کشيده شده است. ايشان مي گويد هنگامي که وارد شدن اشک مي ريختم سلام کردم، حضرت به من فرمود: «چرا اينگونه به دنبال من مي گردي و اين رنج ها را متحمّل مي شوي؟! مثل اين باشيد- اشاره به آن جنازه کردند- تا من بدنبال شما بيايم!»
بعد فرمودند: «اين بانويي است که در دوره کشف حجاب- در زمان رضا خان پهلوي- هفت سال از خانه بيرون نيامد تا چشم نامحرم به او نيفتد.» (1)
رعايت حلال و حرام در زندگي
يکي ديگر از نگراني هاي امام زمان (ع) بي توجهي مردم به حلال و حرام است. يکي از دانشمندان مدت ها در آرزوي زيارت حضرت مهدي (عج) بود، براي رسيدن به اين هدف زحمت هاي فراوان کشيد از جمله علم جفر آموخته و چلّه نشيني کرده و چهل شب چهارشنبه به مسجد سهله رفته بود. اما هر چه مي کوشيد راه به جايي نمي برد تا به او گفتند: ديدار امام زمان (ع) براي تو ممکن نيست مگر در فلان شهر. او حدود 37 روز در آن شهر مي ماند تا در بازار آهنگرها کنار دکان پيرمردي قفل ساز هنگامي به محضر امام زمان (ع) شرفياب مي شود که آن حضرت در کنار پيرمرد قفل ساز نشسته و با او گرم گرفته بودند و سخن مي گفتند. در همين حال مي بيند پيرزني ناتوان و قد خميده ،عصا زنان آمده و با دست لرزان قفلي را نشان داد و گفت: «براي رضاي خدا اين قفل را به مبلغ سه شاهي از من بخريد. من سه شاهي پول نياز دارم.» پيرمرد با کمال سادگي گفت: «اين قفل دو عباسي و هشت شاهي ارزش دارد، من آن را به هفت شاهي مي خرم زيرا در معامله دو عباسي بيش از يک شاهي منفعت بردن بي انصافي است.» پيرزن با ناباوري گفت: «من التماس کرده ام اما هيچ کس راضي نشد اين قفل را به سه شاهي از من خريداري کند.» سرانجام پيرمرد هفت شاهي پول به آن زن داد و قفل را خريد هنگامي که پيرزن رفت امام عصر (ع) به من فرمود: «آقاي عزيز! ديدي؟ اينطور باشيد تا ما به سراغ شما بياييم. چلّه نشيني لازم نيست، علم جفر سودي ندارد، علم سالم داشته باشيد و مسلمان باشيد. در تمام اين شهر من اين پيرمرد را انتخاب کرده ام چون دين دارد و خدا را مي شناسد، هفته اي بر او نمي گذرد مگر اينکه من به سراغ او مي آيم و از او دلجويي و احوال پرسي مي کنم.»(2)
بي توجهي شيعيان به امام زمان (ع)
مرحوم حاج محمدعلي فشندي تهراني مي گويد که در مسجد جمکران سيدي نوراني را ديدم با خود گفتم اين سيد در اين هواي گرم تابستاني از راه رسيده و تشنه است ظرف آبي به دست او دادم تا بنوشد و گفتم: «آقا! شما از خدا بخواهيد تا فرج امام زمان (ع) نزديک گردد.» فرمودند: «شيعيان ما به اندازه آب خوردني ما را نمي خواهند، اگر بخواهند و دعا کنند فرج ما مي رسد.»(3)
اعمال ناپسند و بي توجهي به عرضه اعمال
در تشرّف مرحوم شيخ محمدطاهر نجفي، خادم مسجد کوفه، مي فرمايند: «آيا ما شما را هر روز رعايت نمي کنيم؟ آيا اعمال شما بر ما عرضه نمي شود؟ چرا شيعيان براي فرج ما دعا نمي کنند؟»(4)
آقاميرزا محمدباقر اصفهاني مي گويد که شبي در خواب گويا مولايم حضرت امام حسن مجتبي (ع) را ديدم که به من فرمودند: «روي منبرها به مردم بگوييد که توبه کنيد و براي فرج حضرت حجت (ع) دعا نمائيد و بدانيد اين دعا مثل نماز ميت واجب کفايي نيست بلکه مانند نمازهاي يوميه بر تمام مکلفين واجب است.»(5)
در تشرّف آقا شيخ حسيم سامرايي در سرداب مقدس فرمودند: «به شيعيان و دوستان ما بگوييد که خدا را قسم بدهند به حق عمه ام حضرت زينب (ع) که فرج را نزديک گرداند.»(6)
در تشرّف مرحوم آيت الله حاج سيد محمد- فرزند آيت الله سيد جمال الدين گلپايگاني (ره)- امام زمان (ع) فرمودند: «از علايم ظهور فقط علامات حتمي مانده است و چه بسا آنها نيز در مدتي کوتاه به وقوع بپيوندد. شما براي فرج من دعا کنيد.»(7)
در تشرّف ديگري که يکي از علماء به محضر امام زمان (ع) پيدا کرده بود آن حضرت فرمودند: «به آنان بگو که براي فرج من دعا کنيد تا خدا مرا از زندان غيبت نجات دهد.»(8)
همکاري شيعيان با ظالمان و ستمگران
شيخ عبدالحسين حويزاوي مي گويد مردي به نام ميرزا احمد رئيس شهرداري نجف اشرف بود، او مرد متدين و خوبي بود که به اجبار او را شهردار کرده بودند. شبي در عالم رؤيا به محضر امام زمان (ع) مشرّف شدن و ديدم که رئيس شهرداري نجف نزد ايشان حاضر است حضرت با تندي به او فرمودند: «چرا داخل شغل حکومتي شدي و اسم خود را در زمره آنها محسوب داشتي؟» بعد مطلبي فرمودند که آن مرد متوجه نشد من خواستم گفته حضرت را به او بفهمانم. گفتم حضرت بقيه الله (ع) مي فرمايند: وَ لا ترکَنُوا اِلي الّذين طَلَمُوا فَتَمّسکُمُ النّار؛ يعني، به سوي ستمگران ميل نکنيد به آنان تکيه ننماييد که موجب مي شود آتش شما را فرا گيرد.» وقتي اين جمله را گفتم، حضرت رو به من کرد و فرمود: «پس تو چرا مدح مي کني؟» عرض کردم: «تقيه مي کنم.» حضرت دست مبارک را به دهان گذاشتند و به عنوان انکار سخن من با تبسم فرمودند: «تقيه! تقيه! تقيه!- يعني تو از روي خوف و تقيه مدح نمي کني- هفت روز بيشتر از عمر تو باقي نيست فردا برو و مُهر حکومتي را رد کن.»(9)
تحصيل معارف از طريق غير مشروع
امام زمان (ع) مي فرمايد: «طَلَبُ المَعارِف مِن غَيرِ طَريقَتِنا اَهلَ البَيتِ مُساوِقُ لِلاِنکارِنا؛ يعني، بدست آوردن معارف جز از طريق ما خاندان پيغمبر (ص) مساوي با انکار ماست.»(10)
گناه شيعيان
امام زمان (ع) مي فرمايند: «نادان ها و کم خردان شيعه و کساني که به اندازه پر و بال پشه دين ندارند- با رفتار و گفتار ناشايست خود- ما را آزار مي دهند.»(11) امام زمان (ع) مي فرمايند: «به خدا پناه مي برم از کوري بعد از بينايي و از گمراهي بعد از هدايت.»(12)
پرهيز از تصرف اموال معصوم (ع)
از توقيع شريفي که به وسيله ي نايب دوّم ابوجعفر محمد بن عثمان از امام عصر (ع) رسيده است، آن حضرت در مورد خمس که بايد به فقيه جامع الشرايط پرداخت شود، مي فرمايد: «کسي که آنچه را از اموال ما در دست او است حلال مي داند و بدون اجازه ما در آنها تصرف مي کند، همانند تصرفي که در مال خود مي کند، ملعون است و در روز قيامت از دشمنان ما محسوب مي گردد.»(13)
امام زمان (ع) در توقيع شريفي مي فرمايند: «هر کس در اموال مربوط به ما تصرف کند و بخورد، بدرستي که آتش را در شکم خود وارد کرده است و به زودي در آتش افروخته وارد خواهد شد.»(14)
ايشان مي فرمايد: «وقتي براي هيچ کس جايز نباشد که در مال ديگران بدون اجازه آنان تصرف کند چگونه اين کار در مال ما جايز مي شود؟»(15)
در توقيع ديگر مي فرمايد: «لعنت خداوند و ملائکه و تمامي مردم بر کسي که يک درهم از مال ما را حلال بداند و در آن تصرف کند.»(16)
پی نوشتها :
(1) شیفتگان حضرت مهدی (عج) ، ج 3 ، ص 158.
(2) ملاقات با امام عصر (عج) ، ص 268.
(3) شیفتگان حضرت مهدی (عج) ، ج 1 ، ص 155.
(4) برکات حضرت ولی عصر (عج) ، ص 35.
(5) ملاقات با امام عصر (عج) ، ص 87.
(6) ملاقات با حضرت مهدی (عج) ، ج 1 ، ص 251.
(7) شیفتگان حضرت مهدی (عج) ، ج 1 ، ص 184.
(8) کرامات الصالحین ، ص 174.
(9) برکات حضرت ولی عصر (عج) ، ص 361.
(10)صحیفه المهدی ، ص 334.
(11)احتجاج ، ج 2 ، ص 474.
(12)الخرائج ، ج 3 ، ص 1110.
(13)کمال الدین ، ص 520.
(14)کمال الدین ، ص 520.
(15)کمال الدین ، ص 521.
(16)نجم الثاقب ، ص 411.