مناظره با اهل تسنن درباره تربت کربلا
يكى از علماى اهل تسنّن كه از فارغ التحصيلان دانشگاه «الازهر» مصر است به نام «شيخ محمد مرعى انطاكى» از اهالى سوريه ، بر اثر تحقيقات دامنه دار به مذهب تشيّع گراييد، و در كتابى به نام «لماذا اخترت مذهب الشّيعه» علل گرايش خود را با ذكر مدارك متقن ذكر نموده است ، در اينجا به يكى از مناظرات او با دانشمندان اهل تسنّن پيرامون سجده بر مهرى كه از تربت حسينى است . توجّه كنيد:
محمد مرعى در خانه اش بود، چند نفر از دانشمندان اهل تسنّن كه بعضى از آنها از دوستان سابق او در دانشگاه الازهر بودند، به ديدار او آمدند و در آن ديدار، بحث و گفتگوى زير رخ داد:
دانشمندان : شيعيان بر تربت حسينى سجده مى كنند، آنها به همين علّت كه بر مهر تربت حسينى سجده مى كنند، مشرك هستند.
محمد مرعى : سجده بر تربت ، شرك نيست ؛ زيرا شيعيان بر تربت براى خدا، سجده مى كنند، نه اينكه براى تربت سجده كنند، اگر به پندار شما به فرض محال ، در درون تربت چيزى وجود دارد، و شيعيان به خاطر آن چيز، آن را سجده كنند، نه اينكه بر آن سجده نمايند، البته چنين فرضى ، شرك است ، ولى شيعيان براى معبود خود كه خدا باشد سجده مى كنند، نهايت اينكه هنگام سجده براى خدا، پيشانى را بر تربت مى گذارند.
به عبارت روشنتر: حقيقت سجده ، نهايت خضوع در برابر خدا است ، نه در برابر مهر تربت .
يكى از حاضران (به نام حميد): احسن بر تو كه تجزيه و تحليل زيبايى نمودى ، ولى اين سؤ ال براى ما باقى مى ماند كه چرا شما شيعيان ، اصرار داريد كه بر تربت حسينى سجده نماييد؟ چرا بر ساير چيزها سجده نمى كنيد؟ همان گونه كه بر تربت سجده مى كنيد؟
محمّد مرعى : اينكه ما بر خاك سجده مى كنيم ، بر اساس حديثى است كه مورد اتفاق همه فرقه هاى اسلامى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «جُعِلَتْ لِىَ الاَرضُ مَسْجِداً وَ طَهُوراً»: «زمين براى من سجده گاه و پاكيزه قرار داده شده است ».
بنا بر اين به اتّفاق همه مسلمين ، سجده بر خاك خالص ، جايز است ، از اين رو ما بر خاك سجده مى كنيم.
حميد: چگونه مسلمانان بر اين امر اتّفاق نظر دارند؟
محمد مرعى : هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله از مكّه به مدينه هجرت كرد، در همان آغاز، به ساختن مسجد دستور داد، آيا اين مسجد فرش داشت ؟
حميد: نه ، فرش نداشت .
محمّد مرعى : پس پيامبر صلى الله عليه و آله و مسلمانان بر چه چيزى سجده مى كردند؟
حميد: بر زمينى كه از خاك ، فرش شده بود، سجده مى كردند؟
محمّد مرعى : بعد از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله ، مسلمانان در عصر خلافت ابوبكر و عمر و عثمان بر چه سجده مى كردند؟ آيا مسجد فرش داشت ؟
حميد: نه ، فرش نداشت ، آنها نيز بر خاك زمين مسجد سجده مى نمودند.
محمّد مرعى : بنابراين به اعتراف شما، پيامبر صلى الله عليه و آله در همه نمازهاى خود بر زمين سجده كرده است ، همچنين مسلمانان در عصر او و در عصر بعد از او، روى اين اساس ، قطعاً سجده بر خاك ، صحيح است .
حميد: اشكال من اين است كه شيعيان ، تنها بر خاك ، سجده مى كنند، آن هم خاكى كه از زمينى گرفته و به صورت مهر در آورده ، آن را در جيب خود مى نهند و بر آن سجده مى نمايند.
محمد مرعى : اوّلاً؛ به عقيده شيعه ، سجده بر هر گونه زمين ، خواه سنگ فرش باشد و خواه زمين خاكى باشد، جايز است .
ثانيا؛ نظر به اينكه شرط است محل سجده پاك باشد، پس سجده بر زمين نجس يا خاك آلود جايز نيست ، از اين رو قطعه اى از گِل خشكيده (به نام مهر) را كه از خاك پاك تهيّه شده ، با خود حمل مى كنند، تا در نماز بر خاكى كه مطمئناً پاك و تميز است سجده كنند، با علم به اينكه آنها سجده بر خاك زمين را كه نجس بودن آن را نمى دانند، جايز مى دانند.
حميد: اگر منظور شيعه ، سجده بر خاك پاك خالص است چرا مقدارى از خاك را حمل نمى كنند، بلكه «مُهر» حمل مى كنند؟
محمد مرعى : نظر به اينكه حمل خاك موجب خاك آلودگى لباس مى شود، از اين رو خاك را در هر جا بگذارند طبعاً دست و لباس ، خاك آلود مى شود، شيعيان همان خاك را با آب مى آميزند و گل مى كنند و سپس همان گل در قالب زيبا، خشك مى شود و به صورت مهر در مى آيد، كه ديگر حمل آن ، زحمت نيست و موجب خاك آلودگى لباس و دست نخواهد شد.
حميد: چرا شما بر غير خاك ، مانند حصير و قالى و زيلو و… سجده نمى كنيد؟
محمد مرعى : گفتيم غرض از سجده ، نهايت خضوع در برابر خدا است ، اينك مى گوييم ، سجده بر خاك ، خواه خشكيده (مهر) و خواه نرم ، دلالت بيشترى بر خضوع در برابر خدا دارد؛ زيرا خاك ، ناچيزترين اشيا است ، و ما بالاترين عضو بدن خود (يعنى پيشانى ) را بر پايين ترين چيز (خاك ) در حال سجده مى نهيم ، تا با خضوع بيشتر، خدا را عبادت كنيم ، از اين رو، مستحب است كه جاى سجده پايينتر از جاى دستها و پاها باشد، تا بيانگر خضوع بيشتر گردد، و همچنين مستحب است در سجده ، سر بينى خاك آلود شود، تا دلالت بيشتر براى خضوع داشته باشد، بنابراين ، سجده بر قطعه اى از خاك خشكيده (مهر)، بهتر از سجده بر ساير اشيايى است كه سجده بر آن روا است ، چرا كه اگر انسان در سجده ، پيشانى خود را بر روى سجّاده گرانقيمت يا بر قطعه طلا و نقره و امثال آنها و يا بر قالى و لباس گرانبها بگذارد، از تواضع و خضوعش ، كاسته مى شود، و چه بسا هيچ گونه دلالتى بر كوچكى بنده در برابر خدا نداشته باشد.
با اين توضيح : آيا كسى كه سجده بر خاك خشكيده (مهر) مى كند تا تواضع و خضوعش در پيشگاه خدا، رساتر باشد، مشرك و كافر خواهد بود؟ ولى سجده بر چيزى (مانند قالى و سنگ مرمر و…) كه مخالف تواضع است ، تقرّب به خدا است ؟!، هر كس چنين تصوّر كند، تصوّر باطل و بى اساسى نموده است .
حميد: پس اين كلمات چيست كه بر روى مهرهايى كه شيعه بر آنها سجده مى كنند، نوشته شده است ؟
محمد مرعى : اوّلاً؛ همه تربتها داراى نوشته نيست ، بلكه بسيارى از آنها بدون نوشته است .
ثانياً؛ در بعضى از آنها نوشته شده كه : «سُبْحانَ رَبِىَّ الاَعْلى وَ بِحَمْدِهِ» كه اشاره اى به ذكر سجده است ، و در بعضى نوشته شده كه اين تربت از زمين كربلا گرفته شده ، تو را به خدا سوگند آيا اين نوشته ها، موجب شرك است ؟ و آيا اين نوشته ها، تربت را از خاكى كه سجده بر آن صحيح مى باشد، خارج مى كند؟
حميد: نه ، هرگز موجب شرك و عدم جواز سجده بر آن نيست ، ولى يك سؤ ال ديگر دارم و آن اينكه در تربت زمين كربلا، چه خصوصيّتى وجود دارد، كه بسيارى از شيعيان مقيّد هستند تا بر تربت حسينى ، سجده كنند؟
محمد مرعى : رازش اين است كه در روايات ما از امامان اهلبيت عليهم السلام نقل شده كه : ارزش سجده بر تربت امام حسين عليه السلام بر تربتهاى ديگر بيشتر است .
امام صادق عليه السلام فرمود: «اَلسُّجُودُ عَلى تُرْبَةِ الْحُسَيْنِ يَخْرِقُ الْحُجُبَ السَّبْعِ»: «سجده بر تربت حسين عليه السلام حجابهاى هفتگانه را مى شكافد» يعنى موجب قبولى نماز، و صعود آن به سوى آسمان مى گردد.
نيز روايت شده كه : «آن حضرت فقط بر تربت حسين عليه السلام سجده مى كرد، به خاطر تذلّل و كوچكى در براى خداى بزرگ »
بنابراين ، تربت حسين عليه السلام داراى يك نوع برترى است كه در تربتهاى ديگر، آن برترى نيست .
حميد: آيا نماز بر تربت حسين عليه السلام موجب قبول شدن نماز در پيشگاه خدا مى شود، هر چند باطل باشد؟
محمد مرعى : مذهب شيعه مى گويد: نمازى كه فاقد يكى از شرايط صحّت نماز باشد، باطل است و قبول نخواهد شد، ولى نمازى كه داراى همه شرائط صحّت است ، اگر در سجده اش بر تربت امام حسين عليه السلام سجده گردد، قبول مى شود و موجب ارزش و ثواب بيشتر خواهد شد.
حميد: آيا زمين كربلا از همه زمينها، حتى از زمين مكّه و مدينه برتر است ، تا گفته شود كه نماز بر تربت حسين عليه السلام بر نماز بر همه تربت ها برتر مى باشد؟
محمّد مرعى : چه مانعى دارد كه چنين خصوصيّتى را خداوند در تربت زمين كربلا قرار داده باشد.
حميد: زمين مكّه كه همواره از زمان آدم عليه السلام تا كنون ، جايگاه كعبه است ، و زمين مدينه كه جسد مطهّر پيامبر صلى الله عليه و آله را در بر گرفته است ، آيا مقامى كمتر از مقام زمين كربلا دارند؟ اين عجيب است ، آيا حسين عليه السلام بهتر از جدّش پيامبر صلى الله عليه و آله است ؟
محمد مرعى : نه ، هرگز؛ بلكه عظمت و شرافت حسين عليه السلام به خاطر عظمت مقام و شرافت رسول خدا صلى الله عليه و آله است ، ولى راز اين كه خاك كربلا برترى يافته اين است كه امام حسين عليه السلام در آن سرزمين در راه دين جدّش به شهادت رسيده است ، مقام حسين عليه السلام جزئى از مقام رسالت است ، ولى نظر به اينكه آن حضرت و بستگان و يارانش ، در راه خدا و برپا دارى اسلام ، و استوارى اركان دين ، و حفظ آن از بازيچه هوسبازان ، جانبازى كرده و به شهادت رسيده اند، خداوند متعال به خاطر آن ، سه ويژگى به امام حسين عليه السلام داده است :
1- دعا در زير قبّه مرقد شريفش به استجابت مى رسد.
2- امامان ، از نسل او هستند.
3- و در تربت او، شفا هست .
آيا اعطاى چنين خصوصيتى به تربت حسين عليه السلام اشكالى دارد؟ و آيا معنى اينكه بگوييم زمين كربلا از زمين مدينه برترى دارد، اين است كه بگوييم امام حسين عليه السلام بر پيامبر صلى الله عليه و آله برترى دارد، تا شما به ما اشكال كنيد؟!
بلكه مطلب به عكس است ، بنابراين ، احترام به تربت امام حسين عليه السلام احترام به حسين عليه السلام است و احترام به او، احترام به خدا، و جدّ امام حسين عليه السلام يعنى رسول خدا صلى الله عليه و آله است .
وقتى كه سخن به اينجا رسيد، يكى از حاضران كه قانع شده بود، در حالى كه شادمان بود برخاست و بسيار سخن مرا ستود و از من تمجيد كرد و كتابهاى شيعه را از من درخواست نمود و به من گفت : گفتار تو بسيار بجا و شايسته است ، من خيال مى كردم كه شيعيان ، حسين عليه السلام را برتر از رسول خدا صلى الله عليه و آله مى دانند، اكنون حقيقت را دريافتم ، و از بيانات زيبا و گوياى شما سپاسگزارم ، از اين پس خودم مهرى از تربت كربلا را همراه خود بر مى دارم و بر آن نماز مى خوانم .
منبع : مناظراتى از شخصيتهاى بزرگ اسلام ، محمد محمدى اشتهاردى : ص 211.
شبهه: نزول آية، «وعد الله الذين امنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنّهم في الارض كما . . . »[1]در مورد خلافت خلفاي راشدين است. و ربطي به حكومت امام دوازدهم شيعيان ندارد.
شبهه: نزول آية، «وعد الله الذين امنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنّهم في الارض كما . . . »[1]در مورد خلافت خلفاي راشدين است. و ربطي به حكومت امام دوازدهم شيعيان ندارد.
جواب اجمالي:
خداوند متعال در آية شريفة مذكور، فراگيري حكومت صالحان مؤمن، و استقرار دين مرضي خدا و امنيّت در زمين را وعده داده است، كه برخي از مفسّران اهل سنت آيه را در مورد خلفاي راشدين ميدانند امّا به دلايلي اين ادعا صحيح نيست و اين وعدة الهي هنوز محقّق نشده است و بايد منتظر آن باشيم، كه طبق روايات شيعه و اهل سنت چنين وعدهاي در حكومت جهاني حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) تحقّق مييابد.
جواب تفصيلي:
خداوند متعال در اين آيه شريفه، با صراحت به مؤمنان صالح بشارت داده است كه سرانجام حكومت روي زمين را در دست خواهند گرفت و دين اسلام فراگير خواهد شد و ناامنيها و وحشتها به آرامش و امنيت مبدّل ميگردد، شرك از سراسر جهان برچيده ميشود و بندگان خدا با آزادي به پرستش خداي يگانه ادامه ميدهند و نسبت به همگان اتمام حجّت ميشود، به گونهاي كه اگر كسي بعد از آن بخواهد راه كفر را بپويد مقصر و فاسق خواهد بود.[2] برخي از مفسّران عامّه مانند: زمخشري، بيضاوي، قرطبي، و فخر رازي، ميپندارند اين آيه در مورد خلفاي راشدين است كه مؤمن بودند و اعمال صالح انجام دادند و اين وعدة الهي در زمان آنها محقّق گرديد.[3]
نقد مدّعاي اهل سنت: گرچه در آن زمان ترس و وحشتي را كه قبلاً مسلمانان از ناحية دشمنان خارجي احساس ميكردند و مجبور بودند همراه خود اسلحه حمل كنند فرو ريخت؛ و دين اسلام كه ابتدا مخفي و محدود بود ظاهر و فراگير شد؛ امّا هرگز نميتوان مدّعي شد كه در زمان خلفاء اين وعدة الهي به طور كامل محقّق شده است؛ چنانكه «آلوسي» از مفسّران بزرگ عامّه نيز معتقد است كه: به هيچ وجه نميتوان به اين آيه بر صحت امر خلفاء استدلال كرد.[4] و دلايلي نيز مدّعاي مطرح شده را رد ميكند:
1. خود آيه دلالت ميكند كه خلافت و امامت يك منصب الهي است، زيرا ضمير فاعلي در كلمه «ليستخلفنهم» به «الله» باز ميگردد بنابر اينكسي كه اين وعده به دست او انجام ميگيرد بايد از طرف خدا منصوب شده باشد؛ علاوه بر اين، آية مورد بحث، خبر از استقرار ديني ميدهد كه مورد رضايت خدا باشد: «و ليمكنّن لهم دينهم الذي ارتضي لهم» و چنين ديني طبق آية «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام دنياً»،[5] ديني است كه امام وظيفة آن از جانب خداوند منصوب گردد، زيرا طبق روايات متعدّدي كه شيعه و عامه آنها را نقل كردهاند، اين آيه در مورد نصب امام علي ـ عليه السّلام ـ به امامت، توسط پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ در غدير خم نازل شده است.[6] يعني: با نصب امام، خدا راضي گرديده كه اسلام دين ما باشد؛ و چون اهل سنّت هيچ يك از خلفا را منصوب از طرف خداوند نميدانند، نميتوانند تحقق اين وعدة خدا را در زمان آنان بدانند.
2. كلمة «الارض» مطلق است و ظهور در تمام كرة زمين دارد. بنابراين آيه خبر از تحقق يك حكومت جهاني بسان حكومت حضرت سليمان و داود ـ عليهما السّلام ـ ميدهد؛ كه اين امر در زمان خلفاء تا كنون محقق نشده است.
3. آيه خبر از تبديل خوف مسلمانان به آرامش و امنيت ميدهد، «وليبدّلنّهم من بعد خوفهم امناً». كه آن زمان چنين مسألهاي اتفاق نيفتاد و عدّهاي از صحابة بزرگ مانند ابوذر، عبد الله بن مسعود، عمار ياسر و . . . امنيت نداشتند و مورد بي مهري قرار گرفتند؛[7] بلكه حتي يگانه دختر رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ از امنيت برخوردار نبود و طبق نقل ابن ابي الحديد به خانهاش حمله شد و تهديد به آتش زدن خانهاش شد[8] و . . . كه در اثر آن فاطمه (س) به نقل بخاري، از ابو بكر قهر كرد و با او تا هنگام مرگ سخن نگفت[9] و وصيت كرد ابوبكر و عمر بر او نماز نخوانند.[10]
4. آيه خبر از رخت بر بستن شرك و بسط توحيدي ميدهد: «يعبدونني لا يشركون بي شيئاً»، در حالي كه در كتاب رقاق صحيح بخاري هفت روايت ذكر شده كه همه دلالت بر ارتداد گروهي از مسلمانان بعد از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ ميكنند؛[11] و امام علي ـ عليه السّلام ـ نيز آن زمان را چنين ترسيم ميكند: «فان هذا الدّين قد كان اسيراً في ايدي الاشرار، يعمل فيه بالهوي و تطلب به الدنيا». يعني: «همانا اين دين در دست بدكاران اسير گشته بود، كه با نام دين به هوا پرستي پرداخته، و دنياي خود را بهدست ميآوردند.»[12]
5. فضل، به امام صادق ـ عليه السّلام ـ عرض ميكند: «ناصبيها ميپندارند اين آيه[13] در مورد ابوبكر، عمر، عثمان و امام علي ـ عليه السّلام ـ نازل شده است»، امام صادق ـ عليه السّلام ـ ميفرمايد: «خدا قلب ناصبيها را هدايت نميكند (نكند)، در زمان يكي از آنها و در زمان امام علي ـ عليه السّلام ـ با وجود ارتداد مسلمانان و فتنههايي كه در زمان آنها بر ميخواست، و جنگهايي كه بين آنها و كفار به وقوع ميپيوست ]چگونه[ ديني كه مورد رضايت خدا و پيامبرش ميباشد در بين امّت پياده شد؟، ترس از قلب امّت رفت و شك از سينه اش برخاست؟![14][15] چرا كه از اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ روايت شده كه اين آيه در مورد حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ميباشد،[16][17] و در روايات فراواني آمده است كه آن حضرت وقتي ظهور كند، زمين پر از جور و ستم را، پر از عدل و داد خواهد كرد؛ كه آيت الله صافي در اين ارتباط، 123 روايت را از كتب شيعه و سنّي نقل كرده است،[18] كه به عنوان نمونه و رعايت اختصار، فقط سه روايت از سخن ابي داود ذكر ميشود: بنابر آنچه گذشت اين وعدة الهي كه در آية موردبحث مطرح شده در زمان خلفاء به طور كامل تحقق نيافته است، بلكه چنانكه مفسّران بزرگ شيعه معتقدند آيه در مورد حكومت جهاني حضرت مهدي موعود (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ميباشد؛ چنانكه حافظ قندوزي حنفي از امام سجّاد، امام باقر، و امام صادق ـ عليهم السّلام ـ نقل ميكند كه فرمودهاند: «اين آيه در مورد حضرت مهدي قائم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) نازل شده است».
1. ابو سعيد خدري ميگويد: رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: «المهدي منّي اجلي الجبهه اقني الانفة يملأ الارض قسطا و عدلا كما ملئت جوراً و ظلماً». يعني: «مهدي (عج) از من است، ]با[ پيشاني كشيده ]و[ بيني بر آمده، زمين را پر از عدل و داد ميكند، همانگونه كه پر از ظلم و ستم شده است.[19]
2. ابوطفيل از امام علي ـ عليه السّلام ـ نقل ميكند: كه پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمودند: «لو لم يبق من الدهر الا يوم لبعث الله رجلا من اهل بيتي يملؤها عدلا كما ملئت جوراً» يعني: «اگر از روزگار جز يك روز هم باقي نماند حتماً خدا مردي از اهل بيت من بر ميانگيزد كه آنرا پر از عدل ميكند چنانكه پر از ستم شده است.»[20]
3. زرّ از عبد الله و او از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقل ميكند كه حضرت فرمود: «لو لم يبق من الدنيا الايوم لطول الله ذلك اليوم حتي يبعث ]الله[ فيه رجلا مني (من اهل بيتي) يواطعيء اسمه اسمي يملاء الارض قسطا و عدلا كما ملئت ظلماً و جوراً»، «اگر از دنيا فقط يك روز هم باقي بماند خدا آن روز را طولاني ميكند تا در آن بر انگيزد مردي از اهل بيت من كه هم نام من است كه زمين را پر از عدل و داد كند همچنان كه پر از ظلم و ستم شده است (باشد) ».[21
|
[1] . سورة نور، آية 55.
[2] . آيت الله، ناصر مكارم شيرازي و ديگران، پيام قرآن، (قم: هدف، چاپ اول، 1373)، ج 9، ص 432.
[3] . رك: محمود بن عمر، زمخشري، الكشاف عن غوامض التنزيل، (بيروت: دار الكتب العربي، بي نوبت چاپ، 1406 ه ق)، ج3، ص 252، عبد الله بن عمر، بيضاوي، تفسير البيضاوي، (بيروت: مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، چاپ اوّل، 1410 ه ق)، ج 3، ص 208، محمد بن احمد، انصاري قرطبي، الجامع الاحكام القرآن، (بيروت: دار احياء التراث العربي، 1405 ه ق)، ج 12، ص 297، فخر رازي، التفسير الكبير، (بيروت: دار احياء التراث العربي، چاپ سوم، بي تا)، ج 24، ص 25.
[4] . سيد محمود، آلوسي بغدادي، روح المعاني، (بيروت: دار احياء التراث العربي، چاپ چهارم، 1405 ه ق)، ج 18، ص 202.
[5] . مائده / 3.
[6] . ر ك: فضل بن حسن، طبرسي، مجمع البيان، (بيروت: دار العرفة، بي نوبت چاپ، بي تا)، ج 3-4، ص 246، علّامه سيد محمّد حسين، طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، (قم: اسماعيليان، چاپ پنجم، 1371)، ج 5، ص 201- 193، عبيد الله بن عبد الله، حاكم حمكاني حنفي، شواهد التنزيل، تحقيق محمد باقر محمودي (تهران: مؤسسة الطبع و النشر التابعة لوزارة الثقافة و الارشاد الاسلامي، چاپ اول، 1411 ه ق)، ج 1، ص 201- 208، ح 210- 215.
[7] . رك: آيت الله، جعفر سبحاني، فروغ ولايت، (بي جا؛ صحيفه، چاپ اول، 1368)، ص 316- 325.
[8] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه به تحقيق محمد ابوالفضل، ابراهيم، (بي جا؛ دار الاحياء كتب العربيه، چاپ دوم، 1386 ه ق)، ج 2، ص 56، ج 6، ص48
[9] . محمد بن اسمائيل، بخاري، صحيح البخاري، (بيروت: دار الاحياء التراث العربي، بي نوبت چاپ، بي تا)، ج 5، ص 177.
[10] . شرح نهج البلاغه، همان، ج 6، ص50.
[11] . رك: صحيح البخاري، همان، ج 8، ص 148- 152.
[12] . نهج البلاغه، ترجمة محمد دشتي، (قم: پارسايان، چاپ دوم، 1379)، نامة 53، بند 70، ص 576.
[13] . نور / 55.
[14] . شيخ عبد علي بن جمعه، عروسي حويزي، نور الثقلين، (قم: اسماعيليان، چاپ چهارم، 1412 ه ق)،ج 3، ص 618- 619، ح 219.
[15] . رك: مجمع البيان، پيشين، ج 7- 8، ص 239- 240، الميزان، پيشين،ج 15، ص 156، آيت الله ناصر مكارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، (تهران: دار الكتب الاسلاميه، بي نوبت چاپ، 1362).ج 14، ص 531، آيت الله ناصر مكارم شيرازي و ديگران، پيام قرآن، پيشين، ص 432.
[16] . مجمع البيان، پيشين، ج 7-8،ص 239، الميزان، پيشين، ج 15، ص 158.
[17] . سليمان بن ابراهيم، قندوزي حنفي، ينابيع المودة، ) كاظميه: دار الكتاب العراقيه، قم: مكتبة المحمدي، بي نوبت چاپ، بيتا)، ص 426.
[18] . رك: آيت الله،لطف الله، صافي گلپايگاني، منتخب الاشرفي الامام الثاني عشر ـ عليه السّلام ـ، (تهران: مكتبة الصدر،بي نوبت چاپ،بي تا)، فصل 2، باب 25، ص 247 به بعد.
[19] . حافظ، ابو داود،سليمان بن اشعث، سجستاني، سنن ابي داود، (بيروت: دارالجنان للطباعة و النشر و التوزيع، موسسة الكتب الثقافيه، چاپ اول، 1409، ه ق)، ج 2،ص 509 ـ 510، ح 4285.
[20] . همان، ص 509، ح 4283.
[21] . همان، ح 4282.
شبهه در مورد امام زمان(ع)
شبهه: چگونه مهدى منتظر در آخر الزمان مى تواند مردگان را زنده كند، و مؤمنين را عزيز بدارد و فاسقين را عذاب نمايد؟ و اصولا آيا اعتقاد به رجعت پشتوانه علمى دارد در حاليكه جزء اعتقادات مسلمين نمى باشد، چرا كه عقلا ممكن نيست و دليل بر آن نداريم.
جواب اجمالى:
زنده كردن مردگان، در حقيقت كار خداوند است، كه گاهى به بعضى از بندگان صالحش همچون حضرت عيسى (عليه السلام) و امام زمان(عج الله تعالي فرجه الشريف) اين اذن را مى دهد بعضى از انسانها را بتوانند زنده كنند و اين زنده كردن فقط با اذن الهى امكان پذير است.
و رجعت هم به معناى زنده شدن بعضى انسانها در دنيا، در موقع ظهور امام زمان (عج)، از روايات و بعضى آيات استفاده مى شود، و طبق سخنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) اين امر در امت اسلامى نيز همانند امتهاى گذشته به وقوع خواهد پيوست.
مساله رجعت ارتباطى با زنده كردن مردگان توسط امام زمان(عج) ندارد و شيعيان زنده كردن اموات را به خداوند نسبت مى دهند نه به امام زمان(عج).
جواب تفصيلى:
قبل از پاسخ به شبهه مذكور لازم است نكاتى ذكر شود و آن اينكه: مساله رجعت هيچ ارتباطى با زنده كردن مردگان و يا عزيز نمودن مؤمنين و عذاب كردن فاسقين، توسط امام زمان ندارد و شيعيان هيچ موقع زنده نمودن مردگان را به امام زمان ربط نمى دهند، بلكه همواره اعتقادشان اين است كه زنده كردن و يا ميراندن مخصوص ذات مقدس خداوند است. با توجه به اين مطلب بحث از احياء مردگان توسط غير خدا، بحث حاشيه اى خواهد بود. در قرآن كريم خداوند صفاتى را براى خودش مطرح مى كند كه مخصوص ذات مقدس او مى باشد و غير از خداوند كسى از انبياء و ائمه و ملائكه آن صفات را ندارند. مانند: «لااله الا هو يحيى و يميت([1])» (معبودى جز او نيست، زنده مى كند و مى ميراند) و «الله يتوفى الانفس حين موتها…([2])» خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مى كنند…».
هنگامى كه خداوند به عيسى بن مريم(ع) گفت: ياد كن نعمتى را كه به تو و مادرت بخشيديم، زمانى كه تو را با «روح القدس» تقويت كردم; كه در گهواره و به هنگام بزرگى، با مردم سخن مى گفتى و هنگامى كه كتاب و حكمت و تورات و انجيل را به تو آموختم، و هنگامى كه به فرمان من، از گل، چيزى به صورت پرنده مى ساختى، و در آن مى دميدى، و به فرمان من پرنده مى شد، و كور مادر زاد، و مبتلا به بيمارى پيسى را به فرمان من، شفا مى دادى، و مردگان را (نيز) به فرمان من زنده مى كردى; و هنگامى كه بنى اسرائيل را از آسيب رساندن به تو، بازداشتم; در آن موقع كه دلايل روشن براى آنها آوردى، ولى جمعى از كافران آنها گفتند: اينها جز سحر آشكار نيست([3])».
با توجه به مقدمه فوق، مى گوئيم: در همه اديان به ظهور مصلح جهانى بشارت داده شده است و اين مصلح جهانى كه وارث همه علوم و معجزات انبياء گذشته مى باشد و عدل و داد را برقرار كرده و زمين را از لوث ستمگران و خيانتكاران پاك مى كند. قرآن مى فرمايد: «و لقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادى الصالحون([4])» در “زبور” بعد از ذكر (تورات) نوشتيم بندگان شايسته ام وارث (حكومت) زمين خواهند شد»، و امام زمان (ع) كه همان مصلح موعود است همه معجزات پيامبران را خواهد داشت([5])، بنابراين زنده كردن مردگان نيز مى تواند از معجزات آن حضرت باشد اما بايد توجه داشت كه هرگونه معجزه اى تنها باذن الهى خواهد بود و بدون اذن خداوند انجام معجزه ممكن نيست.
رجعت و عقيده مسلم شيعه
رجعت، به معنى بازگشتن است، و مراد از آن زنده شدن و بازگشتن گروهى، (از نيكان بسيار نيك و انسان هاى بسيار بد) بعد از حضرت قائم (عج) مى باشد، تا نيكان با مشاهده دولت آن بزرگوار شادمان بشوند و به فيض نصرتش مفتخر گردند. و انسان هاى بد نيز با مشاهده دولتى كه هرگز نمى خواستند، غمگين گردند و به ذلت و خوارى برسند، و عقوبت و عذاب ببينند و به دست دوستان آن حضرت كشته شوند و اما ديگر مردمان در قبرها مى مانند تا در قيامت حاضر گردند([6]).
اما اينكه گفتيد عقلا ممكن نيست و دليلى بر آن نداريم؟! مى گوئيم بهترين دليل بر امكان چيزى وقوع آن است و در امتهاى گذشته نظير آن واقع شده است و قرآن كريم موارد مختلفى از رجعت را بيان نموده است از جمله به داستان قومى اشاره مى كند كه از ترس طاعون از وطن خود فرار كردند و خداوند آنها را مدتى طولانى ميراند و سپس به سبب دعاى يكى از پيامبران بنام «حزقيل» همه آنها را زنده كرد بعد از آن پس از مدتى به اجل طبيعى از دنيا رفتند([7]).
براى روشن شدن مطلب دو آيه و دو روايت نقل مى شود:
الف) آيات:
1ـ قرآن مى فرمايد: «الم تر الى الذين خرجوا من ديارهم و هم الوف حذر الموت، فقال لهم الله موتوا، ثم احياهم ان الله لذو فضل على الناس و لكن اكثر الناس لايشكرون([8]); آيا نديدى آنان را كه از بيم مرگ از خانه هاى خود بيرون رفتند و آنها هزاران تن بودند، پس خداوند به آنها گفت: بميريد. سپس آنان را زنده كرد، بى گمان خدا بر مردم صاحب فضل است. و لكن بسيارى از مردم سپاسگزارى نمى كنند».
و طبق قاعده معروف: «حكم الامثال فيما يجوز و ما لا يجوز واحد» احتمال امتناع آن از بين مى رود و ثابت مى شود كه رجعت يك كار ممكنى است و نمى تواند در اين امت (پيامبر اسلام) ممكن نباشد، و روايات ما آن را اثبات كرده اند و پيامبر (ص) در اين مورد مى فرمايد: «يكون فى هذه الامه كل ما كان فى بنى اسرائيل حذو النعل بالنعل و القزة بالقزة([9])» هر اتفاقى كه در بنى اسرائيل رخ داده بدون ذره اى كم و زياد در اين امت هم رخ مى دهد.
2ـ آيه ى ديگرى كه بر رجعت دلالت دارد اين است كه خداوند مى فرمايد: «و يوم نحشر من كل امة فوجاً([10])» (به خاطر آور) روزى را كه ما از هر امتى، گروهى را از كسانى كه آيات ما را تكذيب مى كردند محشور مى كنيم، و آنها را نگه مى داريم تا به يكديگر ملحق شوند، اين آيه مربوط به قيامت نمى تواند باشد چون در قيامت همه محشور مى شوند نه از هر گروهى فوجى، لذا اين آيه مربوط به رجعت مى شود.
ب) روايات:
1ـ مأمون خدمت امام رضا (ع) عرض كرد يا ابا الحسن درباره رجعت چه مى گويى؟ حضرت فرمود: رجعت حق است در امت هاى پيشين بوده است و قرآن هم ازآن سخن گفته است و پيامبر هم فرمود: پس مى آيد، براى اين امت هر آنچه براى امت هاى گذشته پيش آمد، بدون كم و زياد، و فرمود هنگامى كه مهدى (عج) از فرندان من ظهور نمايد، عيسى از آسمان پايين آمده پشت سر آنحضرت نماز مى گذارد… مأمون عرض كرد سرانجام چه مى شود؟ فرمود: حق به اهل خودش بر مى گردد. اين روايت به خوبى دلالت بر وجود رجعت و صحت آن دارد كه نيازى به توضيح نيست.
2ـ سلمان مى گويد: پيامبر اسلام (ص) دوازده امامى بعد از خود را معرفى نمود، و اسامى هر يك را بيان نمود، من گريستم و عرض كردم آيا من آنها را درك مى كنم؟ فرمود: تو اى سلمان و امثال تو آنها را دوست مى دارند و با معرفت آنها را درك مى كنند، سلمان گويد خدا را شكر كردم سپس عرض كردم يا رسول الله آيا من تا زمان آنها زنده خواهم بود؟ فرمود: اى سلمان اين آيه را بخوان «هنگامى كه نخستين وعده فرا رسد گروهى از بندگان نيرومند و جنگجوى خود را بر ضد شما مى انگيزم، خانه ها را جستجو كنند و اين وعده اى است قطعى پس شما را بر آنها چيره مى كنيم و شما را بوسيله دارييها و فرزندان كمك خواهيم كرد و نفرات شما را بيشتر قرار مى دهيم([11])» سلمان مى گويد من از روى شوق گريه نمودم و گفتم يا رسول الله اين حادثه در زمان شما (و با حضور شما) خواهد بود فرمود آرى و الله در آن زمان من و على و فاطمه و حسن و حسين و نه امام از فرزندان حسين (عليهم اسلام) و هر كسى كه در مسير اهلبيت مظلوم واقع شده اند همه يكجا گردهم مى آييم، آنگاه ابليس و لشكريان او و مؤمنين واقعى و كافران حقيقى حاضر مى شوند، و فرمود ماييم تأويل اين آيه: «ما چنين اراده نموده ايم، كه بر مستضعفان زمين منت نهيم و آنان را پيشوايان وارثان روى زمين قرار دهيم». سلمان مى گويد از نزد پيامبر (ص) برخواستم از آن به بعد، هيچ باكى نداشتم كه من مرگ را ملاقات كنم و يا او به سراغم آيد([12])».
والسلام
[1]- اعراف/158.
[2]- رم/42.
[3]- مائده/110.
[4]- انبياء/105.
[5]- محمد باقر مجلسى، (مترجم على دوانى) بحارالانوار (مهدى موعود) (دار الكتاب، ج26، 1373 هـ ش، تهران) ص476.
[6]- سيد ابوالحسن مولانا، مهدى و مساله رجعت، (انتشارات نور ولايت، اول، تبريز، 1375 هـ ش) ص21.
[7]- محمد حسين طباطبائى، تفسير الميزان، (جامعه مدرسين حوزه علميّه قم، قم) ج2، ص282.
[8]- بقره/243.
[9]- شيخ حر عاملى، الايقاظ من الهجعه… (مترجم سيد هاشم رسولى محلاتى) دار الكتب، قم) ص29.
[10]- نمل/83.
[11]- اسراء/5ـ6.
[12]- بحار الانوار (پيشين) ج53، ص143.